جدول جو
جدول جو

معنی بل دم - جستجوی لغت در جدول جو

بل دم
دسته ی بیل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دُ)
مرکّب از: بی + دم، بی دمب. دم بریده.
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مرکّب از: بی + دم، بی نفس، ساده عذار و ساده رو. (آنندراج)، کودکی که ریش در نیاورده باشد. غیر ملتحی. (ناظم الاطباء)، امرد. (یادداشت مؤلف) : نوشتکین... بحکم آنکه امارت کوزکانان او داشت و آن جنگ بخواست هرچند بی ریش بود و در سرای بود امیر اجابت کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 572)،
جواب داد سلام مرا بگوشۀریش
چگونه ریشی مانند یک دو دسته حشیش
مرا بریش همی پرسد ای مسلمانان
هزار بار بخوان من آمده بی ریش.
انوری.
رجوع به ریش شود، پسر بد. پسر بدکاره. مخنث. مکیاز. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ دَ)
مرد کندخاطر گران سنگ مضطرب خلقت. (منتهی الارب). بلدام. بلدامه. رجوع به بلدام شود
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
بالای سینه، یا حلقوم و سر معده که مجرای طعام است به حلقوم پیوسته، یا آنچه جنبان باشد از حلقوم اسب. (منتهی الارب) (ازذیل اقرب الموارد از لسان).
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
ریش و خط برآمدن. تازه موی بر عارض دمیدن:
یکی را سنبل از گل برکشیده
یکی را گرد گل سنبل دمیده.
نظامی
لغت نامه دهخدا
بلکه ایشان گمراهترند. ماخوذ از آیه 178 سوره 7 (الاعراف) : ولقد ذرانا لجهنم کثیرا من الجن و النس لهم قلوب لایفقهون بها ولهم اعین لایبصرون بها و لهم اعین لاییصرون بها و لهم آذان لایسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون. و بحقیقت آفریدیم برای دوزخ بسیاری از جینیان و آدمیان را که ایشانراست دلهایی که در نمی یابند بدانها و ایشان را چشمهایی است که نمی ببیند با آنها و ایشانراست گوشهایی که نمی شنوند بدانها. آنان چون چارپایان اند بلکه ایشان گمراهترند آن گروه بی خبرانند) : (ای رفته و باز آمده بل هم گشته پاها پس پشت رفته و دم گشته) (منسوب به خیام)
فرهنگ لغت هوشیار
تیغه ی بلو، دسته ی چوبی بلو
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی برنج خزری، بی دم، به کلیه ی برنج هایی گفته شودکه در
فرهنگ گویش مازندرانی
مزرعه ای در شمال بالا جاده ی کردکوی
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی برنج خزری، بی دم، دم کوتاه، دم کوتاه، چوب نوک تیز و زوبین دار از جنس شمشاد که در معبر
فرهنگ گویش مازندرانی
بی نفس، از نفس افتاده
دیکشنری اردو به فارسی